فقط یه لحظه
گفت : نماز میت پرسیدن : چرا؟ گفت : آخه نه وضو می خواد، نه کفشاتو در میاری، بعدشم که ناهار می دن... * هی هی هی ... یاد قدیما بخیر!... آره ننه جون! جونم واست بگه که زمان ما خیلی چیزا به زحمت و سختی بدست می اومد،...خونه ها که مث حالا نبود، جنس خونه هامون معمولاً کاه گلی بود و خیلی وقتا صدای چیک چیک بارون که از سقف توی کاسه می چکید، همه ی فضای خونه رو پر می کرد! اما در عوض همه ی اینا آدمایی اونجا زندگی می کردن که جنس چاردیواری خونه ی دلشون از صداقت و مهربونی و وفا و غیرت ساخته شده بود و همین دنیایی برامون ارزش داشت. ... تفریح بچه هامون گرگم به هوا ، بالا بلندی ، یه قل دو قل و بازیهای دیگه بود. بچه ها به همونی که داشتن خوش بودن و قانع ... همیشه یه چیزی وجود داشت که تموم سختیهامون رو جبران می کرد و وجودمون رو همیشه آروم و گرم نگه می داشت اونم یه دل خوش بود. یه عشق و محبت وصف ناشدنی!.... آره مادر ! همین چیزا بود که برامون از اون کلبه ی کاه گلی و زهوار در رفته، یه بهشت کوچولو موچولو و خوشگل درست کرده بود... چه روزایی داشتیم! اون موقع راحت طلبی برا آدما معنایی نداشت... همه با انرژی کار و فعالیت می کردن... برا درآوردن یه لقمه نون حلال چقدر می دویدن! خلاصه سرت رو درد نیارم همه چیز قشنگ و زیبا بود چون به زحمت و با عشق همراه می شد! اما الان!! ... .... عشق و محبت رو که بذاریم کنار ! از توقعات که بگذریم... ببین راحت طلبی با آدما چه ها که نمی کنه!!... دیگه کم مونده برا راحتی بیشتر یه دستگاه اختراع بشه تا برامون وضو بگیره و نماز هم بخونه!!!خسته می شیم آخه! *** خطاب به مخترعین محترم! لطف بفرمایید سریعتر یه فکرجدی برا بالا رفتن آمار اضافه وزن هم بکنید!! البته اگه هنوز برا فکر کردن دستگاهی اختراع نشده!!! از طرف پرسیدن : با کدوم عبادت حال می کنی؟